خدایا! جذبه تومرا کشت ولی نورت را ندیدم.

خدایا! با ((الهی العفو)) گفتن تنم می لرزد و روحم می رود، حال فریاد می زنم ولی بازهم نمی توانم، پس لال می شوم.

خدایا! توجه به تو مرا سیراب می کند لیک خود می دانی که ظرفیت آن را ندارم.

خدایا! تو که هستی که بنده گناهکارت را مورد لطف قرار می دهی، همین که زنده و سلامتم مرا بس است، چرا خود را چنین به من می نمایی؟ هراس آن دارم که اگر ذره ای از نورت را نشانم دهی روحم را از بدن جدا کند.

 

خدایا! می بینی که گریانم برای تو و به عشق تو، مرا از این دنیای لوث و گناه نجات ده.

خدایا! لرزش دلم را برای شوق کن نه ترس. مرا لبریز کن به خودت قسم هرچه بیشتر لطف کنی خودم را بالاتر می کشم.

خدایا! دنیا را نزد من خوار و خرد کن. هر روز بیش از ۲۰۰ بار نام تورا می خوانم اما چند بار به یاد توام؟

خدایا! نورت را دیده ام و عاشقت گشته ام. اما عاشقی سرد و خائن. کدام عاشق چنین به معشوقش پشت می کند. کدام عاشق واقعی وقتی معشوق صدایش می زند، به دیدارش نمی رود؟

خدایا! راه را نشانم ده. ای دلیل و ای عالی و ای صمد توان آن ندارم که حمد تو گویم، خودت از قلبم و سوزم و شورم و عشقم باخبری. جذبه تو مرا کشت، نجاتم ده!

آذرماه ۱۳۸۱