اشاره

    تجربه مدرنیته و مدرنیسم که جهان جدید را دستخوش تغییرات فراوانی کرده، نگاه انسان به خود و طبیعت را دگرگون نموده و نهادهای مختلف اجتماعی از جمله آموزش و پرورش را متفاوت از گذشته راهبری می کند. آموزش و پرورش در دنیای متجدد، بنیان و شکل جدیدی را تجربه می کند و همین موضوع، موجب گسترش آگاهی و دانش و علم اندوزی جدید شده است. ما ایرانیان نیز این تجربه و تغییر را از سر گذرانده ایم و با بازسازی و بازیابی و بازتولید نهادها و بنیان های مدرن در جامعه مان، قدم در مسیر متجدد شدن برداشته ایما جوامعی چون ما به واسطه ساختار و فرهنگ و تاریخ خاص خویش، به طور بالقوه آسیب های فراوان و کاستی های بی شماری در حرکت به سمت تغییر مثبت را تجربه کرده اند.

     روشن است که هدف،‌ تنها مدرن شدن و غربی شدن نیست؛ چرا که ایران در عین سنتی بودن و در تاریخ چند هزار ساله اش نقشی بی بدیل در توسعه علوم و فنون و فهم و گسترش خرد و فلسفه سنتی داشته است. بلکه هدف می تواند توسعه و پیشرفت، خرد اندوزی و خرد افروزی، گسترش آگاهی، بسط آموزش و فراهم آوری زندگی آسوده و مبتنی بر اخلاق باشد که امروز و در جهان مدرن با ابزار و روش های خاصش شکل و تعریفی ویژه یافته است. از این روست که می توان از نگاه های متفاوت به بازخوانی داشته ها و نداشته ها در طول تجربه مدرنیته ایرانی پرداخت. به زعم نگارنده این سطور حلقه های مهمی که در چند سده گذشته از آن غفلت کرده ایم و کمتر هم به طور اساسی آن را واکاوی کرده ایم، فقدان و ضعف آگاهی و آموزش بوده است. چه آن دوران که بیش از ۹۰ درصد ایرانیان بی سواد بوده اند و فارغ از آموزش و سواد و آگاهی گسترده ادامه حیات می دادند، چه آن هنگام که مطبوعات و کتاب ها منتشر می شد بدون کارکرد و هدفی،‌ چه آن زمان که روشنفکران ما دم از مفاهیم مدرن می زدند،‌ بدون این که مردم و بعضا خودشان توجیه شده باشند و چه دوران اخیر که علیرغم وجود مدارس و دانشگاه ها،‌ آکادمی واقعی را تجربه نکرده ایم و در ناآگاهی و آگاهی کاذب غوطه ور بوده ایم.

واکاوی چیستی و چرایی این امر نیاز به تحقیقات گسترده ای دارد که از عهده این مقال خارج است. فلذا تنها سعی می شود به صورت نکته وار ضمن نیم نگاهی به مفهوم آموزش، و سیر تاریخی آموزش ایرانی به آسیب شناسی این موضوع بپردازیم.

آموزش در سنت و مدرنیته

     نهاد آموزش و پرورش به شکل مدرن آن در طی دو قرن گذشته ابتدا در غرب و به تبع در سایر نقاط دنیا گسترش یافته است. این مفهوم اجتماعی و فرهنگی که در قرون گذشته و در جوامع سنتی در وضع بسیار ابتدایی قرار داشت، بیش و پیش از هر نهادی به واسطه خانواده پیگیری می شد و گرچه می توانیم ادعا کنیم توانمندی و کارآیی خود را در زمینه های گوناگون نظری و فکری و عملی و کاربردی و ارزشی و آرمانی به ظهور رسانده بود، اما واقعیت این است که همراه با وجود کاستی ها، تنها در درسترس افرادی معدود بود که پول و وقت لازم را داشتند.

در بازخوانی تاریخی تعلیم و تربیت و آموزش در دوران سنتی مسائل دیگری نیز قابل بررسی است، این که آموزش در زمان قدیم:

بسیار عمومی و غیر تخصصی بود،

مدت زمان اندکی را دربر می گرفت،

بیشتر شامل دین و پرورش اخلاقی و حساب بود،

نشر و چاپ موجود نبود و لذا متون هم کمیاب و گران قیمت بود

و هرگز گستردگی کمی و کیفی امروزی را نداشت.

این شیوه از آموزش با مفهوم حقیقی آموزش که امروزه به نهادی اثر گذار و فعالیتی رسمی و صنفی مبدل شده است و به معنای انتقال منظم و سازمان یافته دانش، مهارت ها و ارزشها و انتقال دهنده فرهنگ و میراث فرهنگی هر جامعه ای در زمینه های گوناگون از نسلی به نسل دیگر تعریف می شود، متفاوت بود.

   در دوران مدرن با ظهور انقلاب صنعتی، نوزایی علم و هنر و دانش و مهارت، شهرنشینی و تقسیم کار اجتماعی از یکسو با عقلانیت در عرصه فرهنگ روبرو هستیم از دیگر سو با غنی سازی و بازیابی و تخصصی شدن نهاد آموزش و پرورش و تفکیک آن از نهاد خانواده، و نیز تفکیک آن از نهاد دین مواجهیم و البته همراه با تعهد و مسئولیت دولت ها برای انجام نقش نهادی آن که مصداق بارز آن وجود وزارتخانه های آموزش و پرورش و آموزش عالی در کشورهای مختلف است.

     در دنیای امروز آموزش و پرورش امری پیچیده و چند عاملی است و آموزش مهارت و علوم و جامعه پذیری و فرهنگ و ارزشها و… را پوشش می دهد و گرچه امروزه توسط یک کتاب و مطبوعات و رسانه های تصویری و اینترنت و… انجام می شود، اما روشن است که مدرسه اولین شکل انتقال آموزش در دوران مدرن بوده است که تا امروز نیز از تاثیرگذارترین مولفه ها در آموزش و پرورش و بسط آگاهی به شمار می رود و این شیوه های جدید آموزش است که تفاوت سنت و مدرنیته در آموزش را به ما فرانشان می دهد.

اهمیت و کارکردهای آموزش مدرن

     کانت به درستی تاکید کرده است که آدمی چیزی جز آن چه تربیت از او می سازد، نیست. وی تصریح کرده است که هنر تعلیم و تربیت یکی از مشکل ترین ابداعات بشری است و در واقع آموزش است که انسان را از تحت تاثیر بودن کنش های حیوانی خویش که انحراف از انسانیت است، باز می دارد. بی شک یکی از عوامل انحطاط و استبداد و خرافه پرستی و عقب ماندگی در هر جامعه ای جهل و عدم آگاهی است که می تواند ناشی از فقدان آموزش و پرورش مطلوب باشد. آموزش، پیش زمینه اساسی توسعه است و تحول و پیشرفت جامعه بی شک نیازمند آگاهی عموم از مفاهیم مدرن و حقوق خویش است.

     درباره کارکردهای آموزش و مدارس ، از سوی جامعه شناسان و اندیشمندان حوزه های مختلف تعلیم و تربیت به موضوعات مختلفی اشاره شده است:

     ۱ – از اساسی ترین کارکردهای آشکار آموزش، مهارت علمی و شغلی است. این نهاد با گسترش علوم جدید و پرورش استعدادها و توانایی ها و کمک به نوجویی، سعی در توسعه علوم و گسترده کردن مهارت های فردی دارد.

     ۲ – نظم و انضباط، وقت شناسی، و ذهن حسابگر از کارکردهای مهم آموزش و پرورش است که موجبات رشد فردی و اجتماعی را فراهم می کند.

     ۳ – روحیه نقد و دقت علمی و کنجکاوی می تواند از کارکردهای مثبت و مهم آموزش و پرورش باشد که در صورت هدایت آن به سمت صحیح محقق خواهد شد.

     ۴ – از دیگر نقش های آموزش و پرورش مدرن، جامعه پذیری و درونی کردن ارزشها و هنجارهای مسلط اجتماعی است. آنتونی گیدنز جامعه شناس شهیر انگلیسی در این زمینه تاکید می کند: مدارس، بسیاری از تجربیات یادگیری در داخل و خارج از برنامه رسمی را فراهم می سازند که ذاتا شکوفا کننده است و به رشد و تکامل فردی کمک می کند.

     ۵ – انسجام و همبستگی از کارکردهای مهم آموزش و پرورش است بدین شکل که خرده فرهنگ های قومی و نژادی و دینی را همنوا می سازد و جامعه را همگون می کند. آموزش و پرورش با تاکید بر یک زبان واحد و نیز توجه به ارزشهای مشترک جامعه، نقشی اساسی در این همگون سازی برعهده دارد.

     ۶ –آموزش جدید بر خلاف آموزش سنتی فرصتی برای برابری سازی میان طبقات و گروه ها فراهم کرده است و می تواند اقشار و افراد مختلف را فارغ از تمایز ها و تفاوت ها تحت پوشش قرار دهد.

     ۷ – یکی از مواردی که به عنوان کارکرد پنهان آموزش مدرن مورد توجه قرار گرفته است مراقبت و نگهداری فرزندان در غیاب والدین است که این مسئله همراه با ایجاد تجربه اجتماعی، فراهم آوردن ایجاد گروه دوستی که امروزه در مدارس پیگیری می شود،‌ کارکردی فراوان در زندگی امروز ما دارد.

     ۸ –آموزش و پرورش مدرن نقشی اساسی در آموزش رفتار مدنی دارد و برای زندگی در دنیای مدرن و آموختن بنیان های آن، برای پذیرش تکثر و تساهل و درونی کردن مفهوم شهروندی نقشی اساسی را می تواند ایفا کند.

آموزش ایرانی

     به طور کلی تاریخ نهاد آموزش در ایران،‌ چندان متفاوت از دیگر کشورهای جهان سوم نبوده است. در کشورهای جهان سومی که آموزش متجدد نیز مانند ابزار سخت افزاری مدرن، وارداتی بوده است با شکافی بنیادی میان سنت و مدرنیته مواجهیم. بدین شکل که می توان تاریخ آموزش در ایران را به دو مرحله تقسیم کرد: مرحله قبل از مدارس جدید و مرحله بعد از مدارس جدید که این سیر تاریخی با روند نوزایی غرب و بازتولید سنت ها در تضاد است.

     قرن های متمادی ایران و ایرانیان نوعی آموزش سنتی و مکتب خانه ای و نظام استاد – شاگردی و البته شکل خاصی از نظام حوزوی را تجربه کرده اند با نگاهی دقیق به این امر روشن است که تاریخ تغییر نهاد آموزش در ایران از عصر قاجار آغاز شده است، از زمان اعزام کاروان معرفت به فرنگ و از همه مهم تر تاسیس دارالفنون توسط ((امیرکبیر)) در سال ۱۲۶۸ه.ق که این تحول با تاسیس وزارت علوم در سال ۱۲۷۲ ه.ق و پیوستن نهاد آموزش و پرورش به حیطه مسئولیت های دولتی شتاب یافت این مسئله تا تاسیس مدارس جدید توسط ((میرزا حسن رشدیه)) پیگیری شد تا آنجا که مدرسه های تحت نظر روحانیون و مکتب خانه ها اهمیت خود را تا حد زیادی از دست دادند و امروز در حیطه آموزش، نظام و سیستمی جدید تجربه می شود.

به عقیده برخی صاحبنظران یکی از اهداف عمده مشروطه مسئله آموزش و پرورش جدید بوده است. مدرسه به تدریج از انحصار اقلیت مرفه درآمد و به حقی همگانی مبدل شد که موید آن اصل ۱۸ و ۱۹ قانون اساسی مشروطه بود که تصریح می کند تساوی علم آموزی باید مدنظر قرار گیرد و مدارس جدید باید تحت نظر دولت تاسیس شوند. مدارس جدید و آموزش جدید موجی جدید و نو در ایران به راه انداخت و علیرغم تمام کاستی ها و معایب و انحرافات، موفقیت هایی نیز حاصل کرد. گرچه به ادعای بسیاری از روشنفکران، آموزش یکی از حلقه های مفقوده در سیر اصلاحات ایرانی بوده است، اما این ادعا هرگز متوجه کمیت و تعداد مدارس یا وجود و عدم وجود آن نیست، چرا که علیرغم وجود مدارس و فعال بودن آن در یکصد سال گذشته، این مدارس، آنگونه که باید و شاید کارکردی و موفق عمل نکرده اند و با مشکلات فراوانی روبرو بوده ند.

حلقه های مفقوده

به نظر می رسد در طول تاریخ یکصد سال گذشته ایران علیرغم ظهور و حضور هزاران مدرسه و صدها دانشگاه و مرکز آموزش عالی و… آگاهی و آموزش از حلقه های مفقوده زندگی ما بوده است.

در ایران امروز ما مفتخریم کمتر فرد بی سوادی به چشم می خورد، تمایزهای جنسیتی و طبقاتی برای آموزش برداشته شده است و زن و مرد و فقیر و غنی می توانند تا بالاترین سطوح به تحصیلات آکادمیک بپردازند، مباحث و شیوه های جدید آموزشی پیگیری می شود، تجهیزات و ادوات کمک آموزشی مدرن به کار گرفته می شود و مراکز مختلف علمی و کاربردی و فنی و حرفه ای و… آموزش علمی و عملی را در همه سطوح و همه سنین پیگیری می کنند، اما مشکل عمده ما هنوز آموزش کاربردی و آگاهی همه جانبه است. هنوز هزاران جوان وقت و عمر خویش را در مسیر آموزش هایی می گذارند که کاربرد و اثری در زندگی شان و جامعه اطرافشان ندارد، هنوز آموزش مبتنی بر نیاز در ایران ما جایگاهی ندارد، هنوز آموزش همراه با لذت و تفریح جایی ندارد، هنوز آموزش در حین کار و آموزش بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه جدی گرفته نمی شود، هنوز آموزش به عنوان یکی از نیازهای اساسی شناخته نمی شود و این موضوع همراه است با ابتذال آموزش در برخی دانشگاه ها و آکادمی ها و مدرک گرایی و مدرک سازی و پایان نامه دزدی و مقاله دزدی و… که تبعات و اثرات منفی فراوانی در پی داشته است.

ما در کنار عدم جدیت در آموزش، از آگاهی نیز غافلیم. هر آموزشی منجر به آگاهی نمی شود و هر آموزشی سعادت و کمال و پیشرفت را در پی ندارد، عدم آگاهی و عدم آموزشی مبتنی بر تعهد نیز از مشکلات اساسی هر جامعه ای است که در جهل به سر می برد و بی گمان جهل و نادانی مسبب اکثر انحرافات و بی مسئولیتی ها در جامعه است. به قول امیرالمومنین علی (ع): هیچ دردی درمان ناپذیرتر از نادانی و ناآگاهی نیست!

برگرفته از مقاله ((آموزش و آگاهی حلقه های مفقوده مشروطه ایرانی، نوشته سید علی ناظم زاده – ماهنامه آیین، شماره ۹ – آذر ۱۳۸۶))